درباره وبلاگ


این وبسایت در تاریخ 17/3/1387 تاسیس شده است. موضوعات این وبلاگ عبارتند از تاريخ افغانستان.ورزش افغانستان جغرافياي افغانستان.آب وهواي افغانستان.توضیح کامل درباره ی قوم های افغانستان. آثارباستاني افغانستان اقتصاد افغانستان.عكس هاي از افغانستان وديگرمناطق آن دانلود جديدترين آهنگ هاي افغاني وغيره........



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 122
بازدید هفته : 203
بازدید ماه : 200
بازدید کل : 19654
تعداد مطالب : 180
تعداد نظرات : 27159
تعداد آنلاین : 4

.::: وبسایت تخصصي افغانستان:::.
موضوعات این وبسایت تاریخ.قرهنگ.جغرافیا.اقوام افغانستان وتمام مسائل مربوط به افغانستان هست.
سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : مصطفی سعیدی
 
ناشران افغانستاني در ایران
 
 

در طول سی سالی که مردم افغانستان بطور وسیع در ایران زیسته اند، فعالیت آنها در دو عرصه چشمگیرتر بوده است: کار ساختمانی و كار فرهنگ. در واقع پناهندگان افغان یا از اعماق جامعه آمده اند یا از سرزمین شعر و داستان و ادب و فرهنگ. آمدن اهل فرهنگ افغانستان به ایران به خاطر زبان و فرهنگ مشترک امری طبیعی بود.

به نظر بسیاری، اهل فرهنگ افغانستان از سرزمین دیگری نیامده اند، در سرزمین خود از یک جا به جای دیگر کوچیده اند. در تمام طول تاریخ نیز چنین بوده است. شاعران و نویسندگان زبان فارسی یا در سرزمین کنونی افغانستان می زیستند یا در جغرافیای امروزی ایران.

در گذشته کسی شناسنامه و کارت هویت ملی نمی خواست. همین نزدیکی فرهنگی  سبب شد که علی رغم مشکلات بسیار، مولفان و نویسندگان افغان پس از آمدن به ایران نقش فرهنگی فعالی داشته باشند و در بدنه نشرو ادبیات شعر و داستانی ایران جایی در خور برای خود بازکنند.

برای نمونه می توان از مجموعه داستان 'در گریز گم می شویم' محمد آصف سلطان زاده یاد کرد که چند سال پیش برندۀ جایزه شد  یا از 'انجیرهای سرخ مزار' محمد حسین محمدی. حیف شد که سلطان زاده از ایران رفت و مقیم سوئد شد.

پاره ای دیگر از اهل فرهنگ افغان هم راه مهاجرت اروپا را در پیش گرفتند یا ناگزیر بدان تن دادند. با وجود این هنوز می توان یقین داشت که افغان ها از این پس، بخش مهمی از تولید کنندگان فرهنگ ایران خواهند ماند. از چند سال پیش به این سو، هر سال نوشتۀ یکی از نویسندگان افغان به دلایلی گل می کند و جایزه می گیرد.

جنگ در افغانستان هر مقدار هزینه روی دست ایرانیان گذاشته باشد، این فایده را هم داشته است که یک ژانر ادبی تازه در ایران به وجود آورد. ژانری که مخاطبان خود را یافته، رنگ خود بر ادب ایران زده، به بخشی از ادبیات امروز ایران بدل شده و دیگر از عرصۀ فرهنگ ایران زدودنی نیست.

پیش از این ايرانى ها با افغان ها مانند همسایگان دیگر خود زندگی می كردند. همسایگانی که هیچ خویشاوندی با یکدیگر ندارند. اما جنگ و پناهندگی افغان ها به ایران بار دیگر آن خویشاوندی تاریخی را مستقر کرد.

نه تنها در عرصۀ شعر و داستان که افغان های با فرهنگ در چند ده سال اخیر، در زمینۀ مطبوعات نیز الگوهای درخشانی از خود به یادگار گذاشته اند. مجله 'درّ دری' که توسط گروهی از کارگزاران فرهنگ افغان در ایران منتشر می شد، حقیقتا الگویی بود که بسیاری از ایرانیان اهل فرهنگ نیز می توانستند از سطح فکری و زبانی آن تقلید کنند.

کار نشر،عرصۀ دیگری از فرهنگ است که افغان ها در آن فعالند. با رشد نسل دوم و سوم مهاجران افغان، حضورشان نیز در عرصۀ فرهنگ و نشر چشمگیرتر شد.  یکی از کسانی که از پیشگامان کار نشر در میان افغان ها درایران است محمد ابراهیم شریعتی است. او که کار نشر را در دهۀ هفتاد در تهران دایر کرد، خود را از نظر فرهنگی ازهر ایرانی، ایرانی تر می داند.

بازار نشر افغان‌هاى مقيم ايران را مى توان به سه دوره بخش كرد:
١. در دهه ٦٠  انتشاراتى مانند ترانه در مشهد و سبحان در قم به شكل پراكنده آثاری را منتشر مى‌كردند.
٢.  با شروع دهۀ ٧٠  به کمک حوزه هنرى تهران (سوره مهر) زمينه اى برای رشد نویسندگان مهیا شد که به نشر اشعار ابوطالب مظفرى، محمد كاظم كاظمى، داستان های اسحاق شجاعى و خاطرات حمزه  واعظى منجر شد.
٣. از اواخر دهۀ ٧٠ با آغازکار انتشارات عرفان،  نشرآثار نویسندگان افغان در ايران وارد مرحله جديدى شد.
از نظر موضوعي نيزمی توان گفت که  آثار منتشره افغان ها دردهه ٦٠ باشعر آغازشد، و بعد دردهه ٧٠ به سوی داستان رفت که هنوزهم ادامه دارد.

شاید بتوان جواد خاوری، علی پیام، اسحاق شجاعی و محمد حسين محمدى را از موفق‌ترين چهره هاى  حوزه ادبيات داستاني شمرد. مجموعه داستان 'انجیر های سرخ مزار'  نوشته  محمد حسین محمدی سال گذشته موفق شد جایزه داستانی گلشیری را از آن خود کند.

محمدكاظم‌كاظمى يكى از شاعران و نويسندگان برجسته افغان در ايران می گوید: " در حوزۀ توليدات فرهنگى بيشترين درخشش مهاجران افغان در زمينۀ شعر و قصه بوده است. همان طور كه به صورت نمونه در بسياري از جشنواره‌ها مى ‌توانيد حضور نويسندگان و شاعران افغان را ببينيد كه حتى برخى از آنها توانسته‌اند مقام‌هاى كشورى كسب كنند."

كاظمي چاپ مجله‌ها را يكى از بهترين راه هاى پيشرفت مى‌داند : " ما حدود پنجاه عنوان مجله در دهه‌هاى شصت و هفتاد در زمينه‌هاى مختلف منتشر مى‌كرديم كه با خاتمه يافتن جنگ در افغانستان تعداد بسيارى از آنان به داخل کشور منتقل شدند و در حال حاضر شايد بتوان از نشريه " در درى" كه اخيرا با نام "خط سوم" منتشر مى‌شود، به عنوان يكى از معروف‌ترين آنها  نام برد.  شايد اين يكى از مهم‌ترين راه هاى پيشرفت ما بود".

در کنار شعر و داستان، این را هم باید افزود که بسیاری از نویسندگان افغان درایران، در دهه ٨٠ به کارهای فکری پرداختند و در زمینه نو اندیشی دینی، سنت و مدرنیته، دموکراسی و حقوق بشر آثار ارزنده ای تولید کردند. این نویسندگان و همفکرانشان در سال هاى اخير پیشگام جنبش نوین فکری و ادبی افغانستان شده اند. 

حرف هاى ابراهيم شريعتى، مؤسس و مدير نشر عرفان، را در گزارش مصور اين صفحه ببينيد.



سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : مصطفی سعیدی
سينماى افغانستان
 
بدالملک شفیعی
عبدالملک شفيعى، کارگردان

اولين فیلم افغانی درسال ١٩٤٩ در هندوستان ساخته شد و بعد از آن مراكزی برای نمايش فيلم های هندی درشهر كابل به وجود آمد. اما با ايجاد مركزسينمايی « افغان فلم » درسال ١٩٦٦ بود که تولید فیلم در افغانستان باهمكاری دولت آمريكا آغاز شد.

بعد از تأسيس "افغان فلم" به عنوان يك مركز دولتی، فيلمسازان آماتور افغانستان به توليد فيلم های مستند و گزارشی روی آوردند.

سيستم فيلمبرداری، نگاتيف و اکثرا به صورت شانزده ملی متری بود و فیلم ها برای ظهور، چاپ و دیگر کارهای لابراتواری به هند، انگلستان وشوروی سابق فرستاده می شدند.

کمک های دولت آمريکا به صنعت درحال تکوين سينمای افغانستان در زمان کودتای کمونيستی سال ١٩٧٨ کاملا قطع شد. اما تجربۀ ساخت فيلم های مستند خبری، جسارت اين را به جوانان فيلمساز افغان داد تا در فضای انقلابی حاکم بر افغانستان آن روز، دست به دوربين ببرند.

دراين دوران بود که کمک اتحاد شوروی جای کمک های آمريکا را گرفت و فيلمسازان افغان سعی کردند فيلم های تبليغاتی در تبلیغ انقلاب ثور (ارديبهشت) بسازند.

کمک شوروی ها در توليد فيلم مشترک 'تابستان های داغ کابل'  نمود بيرونی به خود گرفت- فيلمی که قصۀ آن حکايت ورود تخصص و کمک از اتحاد شوروی به افغانستان بود.

قصۀ فيلم دربارۀ يک پرفسورروسی است که درجنگ جهانی دوم حضورداشته است و اکنون به همراه دو جوان آموزش ديدۀ افغان درمسکو، برای طبابت سربازان درحال جنگ با عوامل آمريکا و پاکستان يا همان مجاهدين امروز، به کابل می آيند و درشفاخانه (بيمارستان) چهارصد بستر كابل مشغول به کارمی شوند.

كمك شوروی در زيرساخت های سينمای افغانستان نيز تازه درحال شكل گيری بود كه به دليل ازدياد جنگ به سرانجام نرسيد. دراين زمينه مى توان از طرح ايجاد شهرك سينمايى با ظرفيت چندين استديو، لابراتوار، كتابخانه و بخشهاى آموزشي نام برد كه اكنون ماكت آن در دفتر رياست افغان فلم موجوداست.

 



ادامه مطلب ...


 
مراسم عاشورا در افغانستان سابقه بسیار دارد
 

مراسم عاشورا در افغانستان سابقه بسیار دارد، اما درنحوه برگزاری این مراسم در سال های اخیر تغییرات زیادی رونما شده است. در گذشته های نه چندان دور مراسم عاشورا بیشتر در حسینیه ها برگزار می شد و مردم با تجمع در حسینیه ها پای منبر روحانیون می نشستند، سینه می زدند و با گوش دادن به روضه خوان ها می گریستند. به این ترتیب برگزاری مراسم عاشورا صرفا به حسینیه ها محدود بود و این مراسم عزا داری ١٣ روزه بسیار با سادگی برگزار می شد.

اما درسال های  اخیر مراسم عاشورا از حسینه ها بیرون زده است. عاشورا  امروزه بیشتر از حسینیه ها در سطح شهر تجلیل می شود، درشهرهای عمدتا شیعه نشین افغانستان، در چهار راه ها دروازه های ویژه ای ساخته شده است.  این دروازه ها از خوازه های فلزی که بنا ها هنگام ساختن ساختمانهای بلند از آن استفاده می کنند، ساخته شده و سپس روی آن پارچه سیاه کشیده شده روی این پارچه ها عکس هائى از شهدای کربلا نصب شده است. بسیار از این دروازه ها شبیه هم اند.

ماشین های شخصی اکثرا پرچم های خاصی را حمل می کنند که روی آنها نوشته است " یا حسین شهید" یا اباعبدالله" یا قمر بنی هاشم" یا شهید کربلا" و ده ها شعا و عکس ویژه ای محرم.

در پایه ها یا تیرهای برق، دیوارهای بعضی از ساختمانهای عمومی، درو پنجره خانه ها و مغازه ها نیز پرچم ها وشعار های مشابهی به چشم می خورد.

درگذشته ها همانگونه که ذکرش رفت دهه محرم و عاشورا بیشتر فرصتی بود برای سربه زانو گذاشتن وخاموشانه از رنج بی شمار روز گار گریستن اما حالا این گریستن های سوزناک و خاموش به فریاد وهیاهو بدل شده است.

حالا همه مساجد به بلند گوهای عظیم مجهز اند، وصدای روضه خوانان، نوحه خوانان و سینه زنان را در سراسر شهر منعکس می کنند. افزون براین دسته های سینه زنی که روزانه در سطح شهر به راه می افتند، هرکدام چندین ماشین به همراه دارند که شماری از آنها نیز با بلند گوهای بزرگ تجهیز شده است. و شهر را پر از نوحه وزاری برای حسین ویارانش می کند.

دراین میان بازار کاست فروشی ها وسی دی فروشی ها نیز گرم است. و هرکدام از آنها روزانه ده ها سی دی وکاست نوحه های افغانی وایرانی را می فروشند. انچه خیلی تازه و جالب است نوحه های سینه زنی موزیکال است.

دسته های سینه زنی هر حسینیه، مشخص است ونام وعنوان بخصوصی دارد. سردسته مشخص است و از خود نایب و معاونی دارد و تمامی کسانی که سینه می زنند، لباس یک رنگ سیاه می پوشند و پارچه ای را نیز به سر می بندند که معمولا سبزرنگ است و شعار یا نام یکی از پیشوایان شیعه بر روی آن نوشته شده است.

اما در نحوه آرایش لباس ها دسته های سینه زنی از هم تفکیک می شوند، یک دسته کمربند های سبز دارند، دسته دیگر کمر بند سیاه دارند ویک دسته اصلا کمربند ندارد. لباس عده اى بلند  است و عده ای دیگر کوتاه؛ به هرحال هر دسته نشانه ای دارد بخصوص ومنحصر به فرد که دسته های دیگرآن را می شناسند ورعایت می کنند.

بزرگ سالان تاحدودی از این نوع مراسم ناراضی اند، یکی از آنها بگونه گلایه آمیزی می گوید: "دراین سال ها مراسم عاشورا مختص سینه زنی ورفتن دسته های سینه زنی ازیک جا به جای دیگر شده است.روضه وروضه خوانی کم شده است. آخوند ها هم بیشتر سعی می کنند از مسایل روز صحبت کنند."

آنگونه که این پیر مرد افغان می گوید، روحانیون درمراسم عاشورا بیشتر از مسایل سیاسی افغانستان منطقه و جهان صحبت می کنند. دراین سال ها کمتر روحانی مایل است که در مورد فضایل اخلاقی امام حسین یا در مورد شجاعت و حتی جزییات واقعه کربلا سخن بگوید ویا به وعظ ونصیحت اخلاقی مردم بپردازد.

حتی دریکی از رسانه ها موضوع بحث  نگاه کلاسیک و نگاه مدرن به عاشورا مطرح بود که پرداختن به  سجایای اخلاقی امام حسین و تشیوق مردم به پیروی از وی نگاه کلاسیک عنوان شد.

از این رو حالا روحانیون بیشتر  از کار وبیکاری، وظیفه دولت درقبال شهروندان، اقتصاد بازار، فرهنگ غرب، خاور میانه، تروریزم و موضوعات دیگری که بیشتر در رسانه ها معمول است سخن می گویند و احساس می شود که نه تنها در شکل برگزاری مراسم عاشورا بلکه در پیام ومحتوای آن نیز تغییراتی رونماشده است.



سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:4 :: نويسنده : مصطفی سعیدی

 

تاريخ افغانستان در سي سال پيش

 
 افغانستان در سى سال پيش
جمال سپهر

رهبران جوان و کم تجربه حزب دمکراتیک خلق افغانستان، سال ها پیش از رسیدن به قدرت  از بی عدالتی گسترده در افغانستان سخن گفته و از طرح های خود برای معماری جامعه ای با آرمان های سوسیالیستی دم زده بودند. جامعه ای که فرد فرد آن به حقوق خود آگاه باشد و توده مردم در روشنایی این آگاهی اجازه ندهند که طبقه ای خاص بر آنها حکومت کند.

این سخنان دلفریب برای شهر نشینان افغانستان خصوصا کابلی ها تازگی نداشت. آنها ده ها سال بود که از روشنفکران شعار "نان، مسکن و برابری" را می شنیدند و دوره هایی از آزادی بیان و آزادی مطبوعات را به خاطر داشتند.

در میان روشنفکران و سیاستمداران مفاهیمی چون عدالت اجتماعی، مشارکت مردم در ساختار قدرت، برابری زن و مرد، مشارکت زنان در امور اجتماعی، انتخابات، پارلمان و قانون از اوائل قرن بیستم مطرح بوده  و در افغانستان در برهه هایی به بخش هایی از آن عمل شده بود.

بنابراین اگر در مجموع جامعه شهری و طبقه متوسط چنین خواسته هایی داشتند، آیا می شد افرادی را یافت که شایسته تر از رهبران و اعضای بلند پایه حزب دموکراتیک خلق افغانستان باشند و بتوانند چنین آرمان هایی را پیاده کنند؟ شاید می شد، ولی هیچکدام از آنها در جریان مبارزات سیاسی بیش ا ز رهبران این حزب از خود برجستگی و شایستگی نشان نداده بودند.

اما مشکل در اینجا بود که جامعه آشنا به فرهنگ شهری و علاقمند به پیشرفت اجتماعی بخش بسیار کوچکی از کل جامعه افغانستان را تشکیل می داد. جامعه ای که اکثریت بزرگ آن اسیر فقر، بی سوادی  و دیدگاه های مذهبی محافظه کارانه بود.

البته دولت نیروهای چپ هم قصد نداشت تا همچنان در حلقه روشنفکران و طبقه شهری جامعه باقی بماند بلکه برای همسو کردن اکثریت جامعه افغانستان دو برنامه عمده داشت.

اول اصلاحات ارضی که شرایط عادلانه تری را برای میلیون ها دهقان بی زمین و فقیر جامعه فراهم می کرد و به بهره کشی از آنها توسط خان های محلی و معدود زمینداران ثروتمند پایان می داد.

دوم، مبارزه بی امان و گسترده با بی سوادی تا با تغییر سریع اندیشه های جامعه خصوصا نسل جوان، ایدئولوژی جدید رواج يابد و با تغییر بنیان های فکری جامعه، از نفوذ مذهب و اندیشه های محافظه کارانه کاسته شود.

نظام جدید از همان ابتدا که قدرت را در دست گرفت، کوشید تا با  صدور فرمان هایی به این آرمان خود جامه عمل بپوشاند. طبق فرمان دولت، می بایست هزاران هکتار زمین میان دهقانان تقسیم می شد و حدود یک میلیارد دلار بدهی آنها به دولت و زمینداران بزرگ بخشیده می شد.

ولی بحث آگاهی بخشیدن به مردم کاری نبود که به آسانی صدور یک فرمان باشد. هزاران معلم به روستاهای دور دست افغانستان اعزام شدند و در مبارزه ای طولانی برای محو بی سوادی گام گذاشتند. به عبارت دیگر، دقیقا، مشکل از همین جا شروع شد، چون برای رسیدن به این هدف، باید حقوق زنان و مردان مساوی در نظر گرفته می شد و زنان نیز به میدان آموزش کشیده می شدند.

بنابراین فرمانی دیگر صادر شد که بر اساس آن، تساوی حقوق زن و مرد قانونا تضمین می شد. این فرمان با ملاک قرار دادن اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد، ازدواج اجباری و نیز ازدواج دختران در سنین پایین را منع می کرد. پدیده هایی که در عرف اکثریت روستایی جامعه افغانستان ریشه دوانیده بود و جزئی از فرهنگ عمومی به حساب می آمد.

اماهدف قرار دادن سنتهایی که صدها سال جزئی از ارزش های جامعه محافظه کار بوده است، بدون اینکه پایه های حکومت به اندازه کافی محکم شده باشد، زود هنگام بود.

اگر اکثریت جامعه شهری افغانستان لزوم تغییر در جامعه را احساس می کرد به این دلیل بود که دست کم از پنج دهه قبل زمزمه چنین تغییراتی در همه جا پیجیده بود.

در درجه بعد هم نظام باید به جای عملیات ستادی و ضربتی،  جامعه را به مسیری سوق می داد که علاقمندی به مفاهیمی چون آگاهی، برابری حقوق زن و مرد، احترام به دیگری و پیشرفت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جزء "مطالبات مردم از دولت" قرار می گرفت.

اما این رهبران به فکر پیاده کرده انقلابی از بالا بودند نه اصلاحات بر اساس رای مردم.  بد تر از اینها، رهبران کم تجربه حزب به سرعت گرفتار رقابت های خونین درون گروهی و تسویه حساب های شخصی شدند. آغاز پرشتاب برنامه های اصلاحی نیز که به پایگاه های سنتی نیروهای محافظه کار از جمله روحانیون هجوم برده بود، جبهه ای از مقاومت های گسترده را در برابرآنها گشود و بر مشکلات داخلی افزود.

شاید راه حل های منطقی وجود داشت و هنوز برای تصحیح اشتباهات حرکت انقلابی دیر نشده بود ولی اتکا به ارتش و برخورد حذفی و قهر آمیز با  بحران های درونی و بیرونی همه فرصت ها را به باد داد. مقاومت های محافظه کاران مشروعیت یافت و پایگاه اجتماعی جنبش چپ در میان جامعه شهری به سرعت تضعیف شد.

از این مرحله  به بعد همه چیز عوض شد و نو آوری ها و نکات مثبت حرکت جدید که عمومی کردن آموزش، حمایت از حقوق اولیه زنان، مشارکت زنان در امور اجتماعی و سیاسی، آغاز کار تلویزیون و مواردی از این دست بود، تحت الشعاع خونریزی، استبداد و بی احترامی به حقوق اجتماعی مردم قرار گرفت.

واکنش جامعه به مجموع این عوامل با نوعی کنجکاوی عمومی همراه شد  که  یکی از پیامدهای آن سیاسی شدن جامعه ای سنتی و بی سواد بود به گونه ای که بحث درباره مسائل بین المللی و جنگ سرد به درون روستاهای افغانستان کشیده شد.

پیامد سیاسی شدن جامعه ای با این ویژگی ها و شکل گیری گروه های سیاسی و اعتقادی متعدد در جامعه ای که بر سر مسائل کوچک محلی می توانست از کشته ها پشته بسازد، بر میزان خشونت افزود.  اندکی نیز نگذشت که مباحث سیاسی خرد، با مسائل قومی رابطه پیدا کرد و به پیدایش گروه های سیاسی بزرگتر با محوریت اقوام مختلف در افغانستان انجامید.

هرکدام از گروه ها پشتوانه ای خارجی یافتند و بعد از آن اغلب درخدمت منافع کشورهای دیگر قرار گرفتند. این گروه ها در تمام مدت بعد از کودتا در افغانستان در نقش حلقه های مقاومت علیه دولت ظاهر شدند.

در این حالت تقریبا سراسر افغانستان تبدیل به میدان نبردهای چریکی میان نیروهای دولت و گروههای مخالف شد که این گروه ها با نام مجاهدین شناخته می شدند.

جنگ سراسری، بی خانمانی سراسری را به دنبال داشت و بی خانمانی به مهاجرت گسترده افغان ها انجامید که خود فصلی دیگر را در زندگی مردم افغانستان گشود و آنها را در ارتباطی تنگاتنگ با جهان و منطقه  پیرامونی قرار داد.

میلیون ها افغان از دیار خود رانده شدند و از شهرهای مرزی پاکستان و ایران و بعد دورترها سر درآوردند.

نسل مهاجر با فرهنگ های جدید آشنا شد و رفت وآمد این نسل به داخل و خارج افغانستان بر فضای اجتماعی و فرهنگی افغانستان تاثیری چشمگیر گذاشت.

در این مدت  طیفی از روشنفکران ظهور کردند که اکثر آنها در مقایسه با نسل چپگرای پیشین خود، با اندیشه های راستگرایانه چه از نوع مذهبی و چه غیر مذهبی رشد کردند.

اگرچه اکثر این گروه با چپی هایی که در افغانستان کودتا کردند سر سازگاری ندارند و کودتای آنها را نقطه آغاز جنگ و ویرانی می دانند، اما اساس بسیاری از تغییرات کنونی را نیز - مثل توجه به آموزش و اصلاحات اجتماعی در افغانستان - مرهون اندیشه های همان چپگرایان  دیروز می دانند.

چپگرایانی که پای اتحاد شوروی را به افغانستان کشیدند و بر خلاف میل خود سرنوشت آخرین جدال دو قدرت بزرگ جنگ سرد را به زیان بلوک شرق رقم زدند. پایان این جدال، آغاز بحران هایی دیگر شد که تاکنون افغانستان و منطقه و جهان از آن رهایی نیافته است.

 



سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:3 :: نويسنده : مصطفی سعیدی

 

"رسوم زنده" عنوان نمایشگاهی است که از چند روز پیش در باغ بابر کابل گشایش یافته است. اهمیت این نمایشگاه که در نوع خود اولین نمایشگاه از این دست است، در نمايش مجموعه ای از آثار مدرن هنرمندانی از سه کشور افغانستان، ایران و پاکستان در كنار يكديگر است.

بیش از ۵۰ اثر که از لندن، نیویورک، ملبورن، کابل، دبی، تهران و اسلام آباد به این نمایشگاه آورده شده در کاخ ملکه در منتهی الیه جنوبی باغ بابر به نمایش درآمده است. این کاخ پس از ویرانی در زمان جنگ، اکنون توسط بنیاد فرهنگی آقاخان بازسازی شده است.

آثار این نمایشگاه تركيبى از سنت و مدرنیته اند. تا جایی که از رسوم کلاسیک اسلامی گرفته تا مدرنیسم و پست مدرنیسم غربی را میتوان در این آثار مشاهده کرد.

آثار ارائه شده در این نمایشگاه که توسط هنرمندان معاصر آفریده شده اند، در واقع رویکردی جدید و امروزی به هنر خوشنویسی اسلامی، حروف نگاری، نقاشی مینیاتور، طرح های هندسی اسلامی، قالی بافی و نساجی را نشان می دهند. همچنین آثاری از هنرهای معماری، عکاسی و رسانه های جدید در منطقه را نیز می توان در میان این آثار مشاهده کرد.

کارهای تحسین برانگیزی از نقاشی مینیاتور مدرسه هنرها در لاهور پاکستان دیدی معاصر و امروزی است به مینیاتور سنتی. در آثاری ازعمران قریشی و نصرا لطیف قریشی از پاکستان و خادم علی از افغانستان می بینیم که بیشتر آنها هم میزان و هم موضوع نقاشی سنتی مينیاتور را تغییر داده اند و به تصویر سازی معاصر از طریق رسانه های جمعی، البته با موضوعات بیشتر سنتی رفته اند.

اما در آثار خوشنویسان ایرانی چون مجید عباسی، سعید مشکی و ژیلا پیکاک (ایرانی مقیم بریتانیا) استفاده از نوآوری هایی در گرافیک و متحرک سازی توسط تکنولوژی دیجیتال واقعاً برشکوه این نمایشگاه افزوده است.

یکی از عناصر مهم این نمایشگاه مشترکاتی است که در اکثر آثار به چشم می خورد. موضوع بیشتر آثار خودی است و رنگ و طرحی خودی دارد. به این معنا که در اکثر آثار از خطوط نستعلیق، شکسته، ثلث و نسخ استفاده شده است، از مینیاتور استفاده شده است و به عبارتی آثار این نمایشگاه برای بازدید کنندگان محلی بیگانه نمی نماید.

هنرمندانی امروزی، خطوطی آشنا، شکل هایی آشنا و حتا اشعار و نمادهایی آشنا و قدیمی را به زبان امروزی و ابزار امروزی برای ایجاد اثری آشنا به کار برده اند.

عنصر مشترک دیگر این نمایشگاه درونمایه اکثر این آثار است که رنگ و بوی اسلامی دارند. در بعضی آثار تذهیب به کار رفته و در بعضی دیگر رد پای محراب و مسجد و عرفان اسلامی را می توان دید.

ویژگی دیگر آثار این نمایشگاه پیچیدگی در فهم این آثار توسط مخاطب است که بر خلاف آثار کلاسیک مخاطب را به تفکر وا می دارد و با ایجاد پرسش هایی در ذهن او را به مشاركت در فهم اثر فرا می خواند. در آثار کلاسیک غالبا هنرمند ایده خود را بر مخاطب به نوعی تحمیل می کند.

البته، این پیچیدگی خود باعث عدم برقراری ارتباط میان مخاطب افغانستانی و آثار نیز می شود. چون نه از منتقد هنری چندان خبری هست که بتواند پلی باشد میان اندیشه هنرمند و مردم و نه مردم سواد کافی بصری و هنری برای درک پیام خالق اثر را دارند.

تفاوت عمده آثار هنرمندان این کشورها، بیشتر در استفاده از رنگ است. در اکثر آثار ایرانی از رنگ های ملایم و ترکیبی استفاده شده است و یا با رنگ های سفید و سیاه شکسته شده و همین طور خیال پردازی بیشتری در این آثار دیده می شود.

اما در آثار پاکستانی، به خصوص در آثار خانم عایشه خالد، بیشتر از رنگ های کلاسیک و خالص استفاده شده است. در این میان در کارهای  افغانستانی، گرچه از رنگ های ترکیبی بیشتری نسبت به آثار پاکستانی استفاده شده، اما گویا محیط و زندگی افغانستانی و اثرات جنگ و ناامنی و فقر روی این هنرمندان تأثیر خود را گذاشته و به همین دلیل بعضی از این کارها کمی شلوغ به نظر می رسد و رنگ ها به همان رنگ های کلاسیک نزدیکی بیشتری دارند.

افغانستان، پاکستان و ایران تاریخ فرهنگی مشترکی دارند. میراث مشترک آنها به دوران ما قبل تاریخ باز می گردد و حضور امپراتورهایی چون کورش، اسکندر مقدونی، چنگیز خان، تیمور لنگ، بابر شاه، و همینطور سلسله های ایرانی در این حوزه جغرافیایی، رسوم و میراث گرانبهای فرهنگی در زمینه های گوناگون موسیقی، ادبی، نقاشی، خوشنویسی، صنایع دستی و معماری را برای ساکنان این حوزه به ارمغان آورده است.

حتا هنوز هم بسیاری از آداب مهمان نوازی، رسوم ازدواج، جشن های باستانی و غذاهای سنتی مردمان این حوزه بسیار به هم شباهت دارند و مشترکات در آثار هنرمندان اين سه کشور نيز تأييدى بر وجود این اشتراکات فرهنگی است.

اما نکته در این جاست که گرچه معمولاً از اشتراکات فرهنگی بین مردمان این کشورها زیاد سخن بر زبان می آید، در عمل قرابت فرهنگی این سه کشور معمولاً به دست فراموشی سپرده شده است.

عمران قریشی، هنرمند پاکستانی که در این نمایشگاه شرکت کرده، می گوید:

"این سه کشور در سال های گذشته تعامل فرهنگی قابل توجهی نداشته اند. این نمایشگاه فرصتی برای درک متقابل ایجاد می کند که از این طریق می شود بر مشکلات دیگری نیز فایق آمد. دانش و فهم درباره فرهنگ های یکدیگر تعادل را در منطقه در پی خواهد داشت."

زلیخا شیرزاد، هنرمند افغانستانی که او هم در این نمایشگاه آثاری دارد، می گوید:

"من از طریق کارهایم نه تنها می خواهم که این مهارت های سنتی زنده بمانند، بلکه می خواهم با بیانی هنری آنها را به جهان معاصر پیوند دهم."

بدون شک چنین برنامه هایی زمینه ساز تعامل و تاثیر گذاری و تاثیر پذیری بیشتر فرهنگی است و می تواند به مردم منطقه کمک کند تا نقاط تشابه یکدیگر را بیابند و برای داشتن رابطه ای بهتر تلاش کنند.

در کنار ارائه آثاری از هنرمندان مطرح در سطح جهانی از این سه کشور، "رسوم زنده" استعدادهای جدیدی را نیز معرفی کرده است که ظاهراً یکی از اهداف برگزاری این نمایشگاه نیز بوده است، به خصوص هنرمندان افغانستان را که تا کنون فرصت چندانی برای نمایش آثارشان در سطح بین المللی نداشته اند.

این نمایشگاه تا تاریخ ۲۰ نوامبر سال روان به روی علاقه مندان باز خواهد بود و Turquoise Mountain (فیروزه کوه)، مؤسسه برگزارکننده این نمایشگاه بر آن است تا پس از کابل این نمایشگاه را در گالری ملی هنر اسلام آباد و موزه هنرهای معاصر تهران نیز به نمایش بگذارد.

تهیه این گزارش بدون همکاری موسسه "فیروزه کوه " و استاد علی بابا اورنگ که صحبت های ایشان را در گزارش مصور این صفحه می شنوید ممکن نبود. از هر دو سپاسگزاريم.



سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:2 :: نويسنده : مصطفی سعیدی



هنر قالی بافی مردم افغانستان

 
معلوم نیست پیشینه قالی بافی در افغانستان، به کدام دور و زمان بر می گردد. از افسانه قالیچه حضرت سلیمان که پیرزنان روستایی می گویند، پیداست که قالی، مفهوم از دیرباز آشنا با ذهن و زندگی مردم این سر زمین است. بهرحال صنعت بافندگی از گذشته های دور در این سرزمین رایج بوده است.

ارزش و اعتبار قالی افغانی را می شود از پیوند قدیمی و گسترده اش با بخش های متفاوت زندگی افغان ها پی برد. گاهی که شاهان این مرز و بوم هدیه ارزشمندی به همتایان خود می داده اند، به سراغ قالی می رفته اند و دوشیزه گان دم بخت و نازدانه، قالی را مهم ترین بخش جهیزیه و ابزار شکوه عروسی خود می دیده اند.

هنوز هم در جشن های بزرگ ملی،  دولت مردان، هنگام رژه و سان دیدن از بخش های نظامی روی قالی های سرخ رنگ قدم می زنند که پیچش انگشتان یک یا چند قالی باف آنها را به هستی آورده است.  

قالی بافی در افغانستان فراز و فرود های زیادی را پیموده است. در زمان صلح و آرامش هنر و صنعت بوده و متاع تاجران، و در زمان جنگ و بحران، کندوی نان غریبان.

با آن که قالی افغانی در بافت و ظرافتش شهره جهان است، در افغانستان هنوز از کارخانه های بزرگ تولیدی این فرش گران بها خبری نیست، بلکه قالی در خانواده  توسط کودکان و زنان بافته می شود.

این خانواده ها قالی بافی را بیشتر، راه درآمد و تامین مصارف روزمره زندگی می‌دانند، تا هنر. نبود برق و اجازه نداشتن زنان در خانواده های سنتی برای انجام کار در بیرون از خانه، عوامل اصلی نبود قالیبافی های بزرگ عنوان می شود.

مناطق مرکزی و شمال افغانستان، از گذشته تا امروز، مهم ترین مراکز تولید قالی این کشور شمرده می شوند. وقتی طالبان آمدند، با خانه نشین شدن زنان و بلند رفتن میزان فقر در این کشور، قالی بافی در شهرهای این کشور از جمله کابل نیز رونق گرفت.

پس از طالبان، حکومت جدید با شعار"بیایید سبق (درس) بخوانیم"، صفحه تازه ای را در زندگی زنان و دختران افغان، گشود و شمار زیاد دختران و زنان میان سال خانه نشین، بار دیگر به کتاب و آموزش رو آوردند.

به این دلیل، تولید قالی در دو سه سال اول حکومت جدید، تا اندازه ای کاهش یافت. اما با نیامدن تغییر چشم‌گیر در اقتصاد خانواده های فقیر و افزایش بیکاری در میان مردم، اخیراً شمار قالی باف ها بیشتر شده و تعداد دکان هایی که ابزار کار و مواد خام قالی می فروشند، در کابل، بیشتر دیده می شود.

سید سلیمان فاطمی، رئیس اداره انکشاف (توسعه) صادرات افغانستان می گوید: "با آنکه افغانستان از جمله کشورهایی است که بلندترین میزان بیکاری را دارد، صعنت قالی بیشتر از چهار میلیون افغان را شاغل ساخته است".

هم اکنون بیش از پانصد شرکت تولیدی در افغانستان سرگرم کار تولید قالی است. نحوه کار تولید این شرکت ها طوری است که مواد خام، ابزارکار و طرح مورد نظر را به خانواده های بافنده می سپارند و خانواده ها در بدل دستمزد که گفته می شود خیلی اندک است، قالی را می بافند.

با این که هر متر مربع قالی افغانی در بازار جهانی از ۱۵۰ تا ۴۰۰ دلار به فروش می رسد، دستمزد بافندگان برای هر متر مربع کمتر از هزار افغانی (معادل حدود بیست دلار) است.

قالی افغانی، در بیشتر از سی طرح و نوع بافته می شود که ترکمنی، قزاق، بامیانی، مزاری، آقچه، جوزجانی و چوب رنگ، معروف ‌ترین و ظریف ‌ترین سبک های آن اند. یک قالی بامیانی در ماه ژانویه سال میلادی جاری جایزه بهترین طراحی فرش را از آن خود کرد و به عنوان قالی ممتاز سال شناخته شد. این مسابقه در آلمان برگزار شده بود و طراحان فرش ۱۸۴ کشور در آن شرکت داشتند.

حاجی نبی صفری، کسی که این قالی را طراحی کرده است می گوید: "امتیاز این قالی، علاوه بر طرح ساده و زیبا، ظرافت بافت و استفاده از رنگ طبیعی است. در قالی ممتاز سال، چهار رنگ به کار رفته است. رنگ اصلی یا زمینه قالی، رنگ پشم گوسفند است."

قالی ممتاز سال هم اکنون دیوار سالن کنفرانس اداره توسعه صادرات افغانستان را آراسته است. از نام این قالی نفیس پیداست که در ولایت باستانی بامیان، جایی که هنوز در آن از جاده اسفالت و برق خبری نیست، بافته شده است.

با دیدن این قالی پرسشی در ذهن خطور می کند که به راستی، اگر بافندگان این قالی عوض بامیان در ژاپن زاده می شدند، بازهم هوش و ظرافت شان را نخ گره می زدند، یا آن را به ساختن رُبات های قالیباف به کار می بستند؟

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید

 


سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:1 :: نويسنده : مصطفی سعیدی

 كابل نامه

من دراینجا دل مرا در کوچه ها ی کابل است

برزبانم نام او برلب نوای کابل است

جامه ی نیلی به تن دارد درخت سوگوار

ای  مسافر ! گر گذاری می کنی در شهر من

آهسته ترماتم   سرای کابل  است    کن قدم

آشنا را گر نظر افتد به کاخ و کوچه اش

زیر لب گوید : خدایا این کجای کابل است

ای خداوندی که می باشی لطیف و هم قهار

لطف تو جای دیگر قهرت برای کابل است

مادر رستم نمیباشد سزاوار ستم

آنچه را دیدی سزاخود ناسزای کابل است

شکوه دارد ناله دارد  از فضا و ازقدر

تیره بختی سرنوشتش غم فضای کابل است

جز گیاه غم نمی روید به دشت خاطرش

سوگواری صبح  اوماتم  سای کابل است

ماجرا ها را بود آغاز وانجامش پدید

آنچه بی انجام باشد ماجرای کابل است

دست یزدان بایدش تا مشکل اش آسان شود

دست ایریمن کجا مشکل گشای کابل است

از میان زنده گان یک تن نیا بی شادمان

آنکه را ماتم نباشد مرده های کابل

آنکه پیش از مرگ میرد بی طبیب وبی پزشک

طفل بیمار یتیم وبی دوای کابل است

وای اگر پایان پذیرد داستان باستان

انتهای ما همانا انتهای کابل است

صبحدم ها می کشاند مشک خالی را به دوش

آب را در خواب اگر بنید سقای کابل است

بایدش دادن رهایی از تباهی از فنا

چون بقای من ، بقای تو، بقای کابل است

برگ زرد آن سپیدار بلند نازنین

همچو دستی برشده اندردعای کابل است

چون خرابش میکنی درسال وماه وهفته ها

تا خدا بریاد می آرد بنای کابل است

طالب آمد باب علم وشیشه ی مکتب شکست

آنکه (با)و(تا) نداندداملای کابل است

در دل عصر حجر پرتاب گردیدیم ما

چهره پرداز جهالت پیشوای کابل است

(ده افغانان ) سراسر لانه ی بیگانه گان

روز گارظلمت است و قهقرای کابل است

(ده سبز) او چراگاه ستوران دو پا

آنکه برگ عیش دارد چارپای کابل است

(زنده بانان) مرگ را هر لحظه  باشد منتظر

ای دریغا! شعر من اندر رثای کابل است

(دهمزنگ ) و (باغ قاضی)(شهرنو) و(تخته پل)

جمله شد با خاک یک سان جلجتای کابل است

خون ببارد دیده ی (دریای کابل) ای خدا!

دیده بگشا در میان خون شنای کابل است

جنگل بی سایه را از جنگ ماند (جنگلک)

فوج وحشت در پی فتح و فنای کابل است

از(گذرگاه)ش گذر دارد  سپاه اجنبی

زیر پای دشمنان تحت و لوای کابل است

روزگارش تیره ترشد از جهاد و از جدال

رستخیز دیگری حاجت روای کابل است

گر خدا یک روز از روی غضب روی زمین

خون عالم را بزیزد خونبهای کابل است

 

**************

 

شاعر شاد روان بیرنگ کوهدامنی

 

فرستنده (شبنم ) از دنمارک

 



سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 20:59 :: نويسنده : مصطفی سعیدی

 

                                                           زندگینامه حکیم سنایی غزنوی

آرامگاه حکیم شاعر سنایی غزنوی در غزنی

 

زندگینامه حکیم سنایی غزنوی

 ابوالمجد مجدود‌ بن آدم حکیم سنایی از بزرگ‌ترین شاعران قصیده‌گو و مثنوی‌سرای زبان دری

 ا‌ست که در سدهٔ ششم هجری‌ می‌زیسته است . سنایی غزنوی در سال(484) هجری قمری در شهر 

غزنه واقع در افغانستان امروزی دیده به جهان گشود و در سال (545) در همان شهر

چشم از جهان بست. نام او را محمد عوفی مجدالدین  آدم اسنایی  و حاجی

خلیفه آدم نیز نوشته اند.

محمد علی الرقا از معاصران او در دیباچه حدیقه الحقیقه نام  او را ابوالمجد

مجدود ابن آدم سنایی نوشته است . این حاکی از آن است و در دیوان سنایی

ابیاتی به چشم می خورد که در ان خود را حسن خوانده است . و در این بیت

سنایی میگوید:

حسن اندر حسن اندر حسنم

نوحسن خلق و حسن بنده حسن
 

به خاطر این بیت بعضی از محققان می گوید : که نام او  در اصل حسن بوده

وی بعدها مجدود را برای خود انتخاب کرده است در ابتدا سنایی طبق عادت

آن زمان به در بار سلاطین روی آورد و به دستگاه غزنویان راه پیدا کرده است

او در ابتدا به مداحی پرداخت تا اینکه یکباره شیداشدو دست از جهان  و جهانیایان

نشست . سنایی میگوید در زمانیکه  در بلخ و سرخس و هرات و نیشاپور گذراند

و زمانیکه در بلخ بودبه کعبه رفت بعد از اینکه از مکه بازگشت مدتی

در بلخ ماند و در سال 518 به غزنین بازگشت و یادگار پر ارزش سفر هایش

مقداری از قصاید وی میباشد. بعد از باز گشت به غزنین میگوید که خانه ای نداشت و یکی از بزرگان

غزنین به نام  عمید احمدبن  مسعود به او خانه ای

بخشید و سنایی تا پایان عمر در غزنین در منزلت به سر برد . و در این ایام

مثنوی حدیق القیقه را نوشت.نصایع و اندرز های حکیم سنایی پر تنوع و شعرش

روان و پر شور و خوش بیان  سنایی دیوان مسعود سعد سلمان را هنگامی که

مسعود در اسارت بود برای او تدوین کرد وبا اهتمام سنایی و دیوان مسعودسعد

همان زمان ثبت و پراگنده شد. واین نیز از سنایی حکایت می کند.

وی از جمله ی بزرگترین عارفان و متصوفین بشمار میرود  آرامگاه وی در شهر

غزنی در افغانستان زیارت گاه خاص و عام است: 

آرامگاه سنایی در غزنی

نویسنده  :
شبنم از دنمارک

ویرایش ودرج :
تمنا

 

 



نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب